ویکتور خارا
اولین بار که اسم ویکتور خارا را شنیدم ، اوایل انقلاب بود. می گفتند که او از اهالی شیلی است و در شهری کوچک در حومه سانتیاگو به دنیا آمده و نواختن گیتار را از مادرش یاد گرفته است. از کودکی سری پر بلا داشت. پدرش کارگری الکلی بود. وقتی سخن از الکل در خانه به میان می اید شرح نداده وضع زندگی مشخص می شود. در همان حال و هوای انقلاب ، کاستی از او به بازار آمده بود و بین جوانان دست به دست می گشت. او با شجاعتش ، با بازوانش که با ضربات بی رحمانه تبر تکه پاره شده بود ، با قتل فجیع اش مشهور خاص و عام شده بود. او بین جوانان به سمبل مقاومت و رشادت تبدیل شده بود. بعضی از ترانه هایش را با ترجمه فارسی گوش می کردیم. اکنون پس از گذشت سالها این ترانه اش را از یوتیوب پیدا کردم . با ترجمه و زیرنویس از امید دادآر
نمی خوانم ( تنها ) بدان جهت که خواندن را دوست دارم
یا بخواهم با صدایم خودنمایی کنم
بلکه می خوانم برای بیان گفته هایی که به وسیله گیتار صادقم جان می گیرد
گیتاری که قلبش از زمین است
و همچون کبوتران پرواز می کند
ترانه من بسان آب مقدس
شجاعت و مرگ را تبرک می بخشد
پس ترانه ام آنگونه که ویولتا می گفت
هدفش را یافته است
آری گیتار من یک کارگر است
کارگری که رایحه بهار را بو می کشد
گیتارم متعلق به آدمکشان نیست
حریص و آزمند پول و قدرت نیست
بلکه متعلق به مردمی است
که کار و کوشش می کنند
تا آینده به گل نشیند
چرا که زمانی ترانه معنی می دهد
که ضربان قلبش نیرومند بتپد
و از سوی مردمی خوانده شود
که در حال جان باختن نیز با صفا و صداقت
ترانه خودشان را می سرایند
برای چاپلوسی نیست که می خوانم
یا واداشتن بیگانگان به گریه و ناله
من برای بخش کوچک و دوردست
سرزمینم می سرایم
که هرچند باری بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست
سرزمینی که رویش آغاز می کنیم
و به پایان می رسیم
ترانه ای سرشار از شجاعت
ترانه ای همیشه زنده تازه و پویا
اولین بار که اسم ویکتور خارا را شنیدم ، اوایل انقلاب بود. می گفتند که او از اهالی شیلی است و در شهری کوچک در حومه سانتیاگو به دنیا آمده و نواختن گیتار را از مادرش یاد گرفته است. از کودکی سری پر بلا داشت. پدرش کارگری الکلی بود. وقتی سخن از الکل در خانه به میان می اید شرح نداده وضع زندگی مشخص می شود. در همان حال و هوای انقلاب ، کاستی از او به بازار آمده بود و بین جوانان دست به دست می گشت. او با شجاعتش ، با بازوانش که با ضربات بی رحمانه تبر تکه پاره شده بود ، با قتل فجیع اش مشهور خاص و عام شده بود. او بین جوانان به سمبل مقاومت و رشادت تبدیل شده بود. بعضی از ترانه هایش را با ترجمه فارسی گوش می کردیم. اکنون پس از گذشت سالها این ترانه اش را از یوتیوب پیدا کردم . با ترجمه و زیرنویس از امید دادآر
نمی خوانم ( تنها ) بدان جهت که خواندن را دوست دارم
یا بخواهم با صدایم خودنمایی کنم
بلکه می خوانم برای بیان گفته هایی که به وسیله گیتار صادقم جان می گیرد
گیتاری که قلبش از زمین است
و همچون کبوتران پرواز می کند
ترانه من بسان آب مقدس
شجاعت و مرگ را تبرک می بخشد
پس ترانه ام آنگونه که ویولتا می گفت
هدفش را یافته است
آری گیتار من یک کارگر است
کارگری که رایحه بهار را بو می کشد
گیتارم متعلق به آدمکشان نیست
حریص و آزمند پول و قدرت نیست
بلکه متعلق به مردمی است
که کار و کوشش می کنند
تا آینده به گل نشیند
چرا که زمانی ترانه معنی می دهد
که ضربان قلبش نیرومند بتپد
و از سوی مردمی خوانده شود
که در حال جان باختن نیز با صفا و صداقت
ترانه خودشان را می سرایند
برای چاپلوسی نیست که می خوانم
یا واداشتن بیگانگان به گریه و ناله
من برای بخش کوچک و دوردست
سرزمینم می سرایم
که هرچند باری بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست
سرزمینی که رویش آغاز می کنیم
و به پایان می رسیم
ترانه ای سرشار از شجاعت
ترانه ای همیشه زنده تازه و پویا
جسد ویکتور خارا در 16 سپتامبر1973 در خیابان پیدا شد.
*
آگاتا کریستی در 15 سپتامبر1890 به دنیا آمد . او نویسنده معروف کتاب های پلیسی و جنائی بود. اکثر هم سن و سال و همدوره های من موسیو پوآرو و مادام مارپل را می شناسند. از این دو خاطره ها داریم. بیوگرافی و لیست کتاب هایش در ویکی پدیا هست.
*
*
آگاتا کریستی در 15 سپتامبر1890 به دنیا آمد . او نویسنده معروف کتاب های پلیسی و جنائی بود. اکثر هم سن و سال و همدوره های من موسیو پوآرو و مادام مارپل را می شناسند. از این دو خاطره ها داریم. بیوگرافی و لیست کتاب هایش در ویکی پدیا هست.
*
No comments:
Post a Comment