tag:blogger.com,1999:blog-28560796.post115359723231656392..comments2023-05-09T15:42:25.576+02:00Comments on زن متولد ماکو : زهراشهربانوhttp://www.blogger.com/profile/12151723959273047751noreply@blogger.comBlogger7125tag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153840491460591622006-07-25T17:14:00.000+02:002006-07-25T17:14:00.000+02:00سلام.نوشتههای تو انقدر واقعیاند که حرف زدن درمور...سلام.<BR/>نوشتههای تو انقدر واقعیاند که حرف زدن درموردشون بیهوده است!<BR/>فقط...<BR/>یه سوالی برام پیش اومده. تو چهطور اینها رو مینویسی؟ شوهرت نمیبینه؟ اگر یه روز مادرشوهرت بشنوه یا بخونه که تو چی نوشتی، چی؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153746228710362752006-07-24T15:03:00.000+02:002006-07-24T15:03:00.000+02:00راستی شهربانو جاناز اینکه اسمم رو تو نوشته ات آورد...راستی شهربانو جان<BR/>از اینکه اسمم رو تو نوشته ات آوردی خوشحال شدم؛اینکه تو در مکالمه درونی ات نیز جایی برای من باز کرده ای.می بوسمتAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153739737655230032006-07-24T13:15:00.000+02:002006-07-24T13:15:00.000+02:00شهربانوی عزیزممن می گویم پیشاپیش خانواده یا والدین...شهربانوی عزیزم<BR/>من می گویم پیشاپیش خانواده یا والدین را مقدس فرض گرفتن نادرست است.نهاد خانواده اگر به منی که دنبال عشق و درک و آرامش هستم اینها رو نده ،ادامه حضور من در آن جز به خورد شدن من منجر نمی شه و از اتفاق همین بزرگترین عامل و دلیل هست برای اینکه من هم به نوبه خودم همسر یا فرزندانم را خورد کنم یا در کمترین اندازه آن،آنها را به حس گناه و عذاب وجدان دچار سازم.<BR/>عزیزم شهربانو<BR/>چطور خانواده ای که توی انسان را تا مرز خودکشی و نابودی می کشاند می تواند مقدس باشد و تو چطوری و با چه روحیه ای میخواهی مامن فرزندانت باشی؟<BR/>مطالعات نوین جامعه شناسی و روانشناسی وجود فضایی آرام و تک والد یا بدون والدین، اما بدون تنش را برای رشد کودکان بسیار مهمتر از فضای خانواده و در حضور والدین عصبی یا ناهنجار می داند.که البته این نگرانیها بیشتر برای کودکان هست نه برای جوانانی که دیگر مسیر زندگیشان از زندگی پدر و مادر جنگجو و ناآرام و روان پریش جدا کرده اند.اگر کسی هم چنین بهانه ای را پیش می آورد فقط برای ترسش از قضاوت عمومی است یا ناتوانی در تجزیه و تحلیل قضیه برای خودش.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153675816842501132006-07-23T19:30:00.000+02:002006-07-23T19:30:00.000+02:00نکته مهمی به نظر من وجود داره و آن اینکه:رابطه عاط...نکته مهمی به نظر من وجود داره و آن اینکه:<BR/><BR/>رابطه عاطفی-جنسی در حوزه اختیار و آزادی فرد(کسی که فردیت دارد) قرار دارد .برای همین ادامه یا قطع آن نیز در حوزه اختیار و آزادی فرد قرار می گیرد.یادگیری این امر برای پیشبرد حیات مدنی مسالمت بار بسیار ضروریست.<BR/>فیلمی می دیدم که در آن مردی زن و بچه جوانش را ترک میکرد بدون اینکه پای زن دیگری در میان باشد فقط به این دلیل که معتقد بود با این زن احساس خوشبختی نمی کند.قرار نیست یک رابطه خانوادگی به هر قیمتی ادامه پیدا کنه.شهربانو جان خانواده مقدس نیست.خانواده ای که در آن عشق و علاقه و ارامش و تفاهم حاکم نباشه باید که از هم فرو بپاشه تا طرفین بیش از این همدیگر را له و فسرده نکنند.ما باید یاد بگیریم که وقتی کسی را به خاطر خودش دوست نداریم نباید باهاش قرارد داد ازادواج ببندیم.ازدواج به نظر من یک ساخت و نهاد لزوما عاشقانه نیست؛می تواند باشد اما لزوما اینگونه نیست.پس هر چیزی را باید به خاطر خوشد بخواهیم.عشق را برای عشق ،دیگری را برای خودش و خودمان را برای خودمان..Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153675003481439782006-07-23T19:16:00.000+02:002006-07-23T19:16:00.000+02:00شهربانو جاناول یک عرض احترام به "قلم" تو بکنم که ع...شهربانو جان<BR/>اول یک عرض احترام به "قلم" تو بکنم که عاری از نفرت و عصبیت هست بعد برم سر اصل مطلب:<BR/>می دونی وقتی آدم نوشته تو را می خواند امکان ندارد که بخشی از خودش را آنجا نبیند .تجارب مشترک و دردهای مشترک.<BR/>درست است که جنسیت زن حامل و محکوم بسیاری از تبعیض های اجتماعی شده اما اگر بخواهیم نگاهی موردی به جامعه خودمان داشته باشیم در می یابیم که فراتر از تبعضی های جنسیتی ،فقدان فردیت بیداد می کرده و میکند(در گذشته بیشتر و اکنون به نسبت کمتر)."کریم"ی که بانی آن وضعیت خشونت بار هست آیا خود محکومی مذکر در قالبی دیگر نیست؟کریمی که نمی تواند طعم زندگی مسالمت آمیز و انسانی را نه خود بچشد و نه به دیگری بچشاند؟!کریم محصول یک "زن-مادر" دیگر هست. در واقع زنان نقشی بسیار موثر در با آوردن چنین مردانی دارند چه در مقام یک خواهر چه یک مادر و چه یک همسر.فراتر از قدرت ساختارهای اجتماعی،هر کسی احساس تبعیض یا اجحاف در حق خود کرد همانجا هم باید صدایش در بیاید؛وگرنه همه این اتفاقا جز یک دور باطل نخواهد بود.مهناز دوستت یادته؟یا خود تو که جایی بالاخره این دور باطل را شکستی و ازش خارج شدی؟<BR/>شهربانوی عزیزم<BR/>درسته که رابطه واقعی عاطفی بین زن و مرد فراتر و بیرون تر از حوزه قلم و کاغذ هست اما خودت بهتر میدونی که حوزه قلم و کاغذ و در واقع قانون و حقوق مدنی،چه ابزار کمکی موثری برای افراد هست.اگر پلیس به قول خودت تو را نجات نداده بود آیا نتیجه اون وضعیت تو چه می شد؟به نظر من آنچه که در جوامع پیشرفته به صورت قوانین حمایتی وجود داره بر بستر آگاهی ،اخلاق و عشق عمومی رشد کرده و به قانون بدل شده؛چیزی که ما فاقدش هستیم."آگاهی،اخلاق،عشق"...Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153645953002591632006-07-23T11:12:00.000+02:002006-07-23T11:12:00.000+02:00همیشه فکر می کردم چرا این شهربانو از تکنیک داستان ...همیشه فکر می کردم چرا این شهربانو از تکنیک داستان نویسی کمتر استفاده می کنه حالا کمکم دارم به این نتیجه می رسم که زندگیش این قدر "داستانیه" که زیاد احتیاج به تکنیک نداره و اینقدر با صداقت می نویسه که آدم از خوندنش شرمگین می شه. بگم که در روانشناسی اجتماعی هم مثل جامعه شناسی می شه خیلی ساده گفت که دو گروه عقیده وجود داره. یک عده می گن آدم همونطوری که همگان فکر می کنن بار می یاد بدون اینکه خودش بدونه وارث جایی و محیط فکری ایه که درش بزرگ شده کسی نمی تونه غیر از اون چیزی در بیاد که توی اون محیط پرورش پیدا کرده اونچه که عملا هست همونه که توی محیط بومی خودش و تو خونوادش یاد گرفته و براش جا افتاده ذاتش همینه اگه چیز دیگه ای هم بگه ادا در میاره و ....<BR/>دومین گروه مثل مارکسیست ها گرفته تا فوکو در جامعه شناسی اصلا حرکت جامعه رو در تضادها و جور در نیومدن ها و مخالفت ها می بینن. بگم که من همیشه با این دومی ها همدل بودم چون تجربه زندگی خودم هیچوقت همرنگی فکری با جماعت نبوده چنانکه مثل زیمباردو و کلاسیک هایی مثل میلگرام می گن . شهربانو بگم که در اقلیت بودن می تونه امتیاز باشه زیر بار نرفتن می تونه نیروی حرکت باشه. اخیرا مصاحبه جان سرل فیلسوف رو گوش می دادم یک چیزی توجهم رو جلب کرد این آدم نوآوری کرده چون در اقلیت بوده چون با سبک فکری همگان قانع نمی شده. خوب اینا رو نباید به حساب دست کم گرفتن نیروهای مسلط دونست. ممکنه که سرژموسکویچی در بازنود های اجتماعیش مبالغه کرده باشه ما از زن یک بازنمود غالب داریم ولی در کنارش در ایران داره یک چیز دیگه هم رشد می کنه یک جور به مبارزه طلبیدن یک جور رو گردانی یک جور بی محلی و یک جور راه دیگه رفتن. خوب تو خودت رو توی جبهه یعنی اون نوک قرار دادی با ارزشه چون تئوریک محض نیست زندگی زیسته توست و بیان خودزندگینامه ایشه که همیشه موثر تره چون از دل برمی خیزه. من به تو بیشتر احترام می ذارم چون تو به دلیل ستم نه ستم گر شدی نه تو سری خور نه همانند ساز با ستمگر نه همرنگ با جماعت نه توجیه گر نه خیلی از پاتولوژی های دیگه. فقط زخم خورده ای و من سفارش می کنم این بند بازیه ظریفیه و بدون کینه بازی کنی تا این فرهنگ "گه" رو سزجاش بنشونیم. خیلی برای ما ایرانی ها نکبت درست کرد. می دونی که مرد و زن نداره همه تا حدی قربانی روابط پاتولوژیک جنسیت بنیاد هستیم. همه. حالا یکی کم یکی زیاد. چند وقت پیش یک پزشکی کامنت گذاشته بود که این ها رو مثل داستان می خونه و رد می شه و فقط یاد گذشته های شیرینش در تبریز می افته. می خوام بگم این فلسفه "ول کن بابا" هم ما رو داغون کرده . من بگم حالا اینم یه شوهر بدی داشته دیگه کی می دونی حقیقت چیه. من می گم اینم یه آفته اگه کسی تو داستان های تو جامعه ایرانی رو نخونه به تو و خودش بی انصافی کرده. شهربانو یک سر به سایت من بزن اون مقاله در مورد موسگوویچی رو باید بهتر و بیشتر از نو بنویسم. ولی اگه دوست داشتی همینطوری بخونش. راستش دلم می خواست همین کامنت رو بیشتر توضیح بدم. ولی همین قدر هم که زیاد نوستم بی ادبیهAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-28560796.post-1153641430346378002006-07-23T09:57:00.000+02:002006-07-23T09:57:00.000+02:00سلاممثل همیشه تبیعض بین دختر و پسرکه دامن گیر اکثر...سلام<BR/>مثل همیشه تبیعض بین دختر و پسرکه دامن گیر اکثریت بوده وهست<BR/>خیلی زیبا مینویسیAnonymousnoreply@blogger.com